کافه فیلم بهترین سایت دنلود فیلم و سریال ایرانی و خارجی cafe film

دهه هشتاد شمسی، روزگاری در سینمای ایران بود که اگر کسی فیلم خوب می‌ساخت با شماتت مردم رو به رو می‌شد و هر چه فیلم بدتر بود فروش بیشتر آن تضمین می‌شد. فیلمسازانی مثل فرحبخش، صلح‌میرزایی و قدکچیان در گیشه‌ها آقایی می‌کردند و سینمای ایران در نازل‌ترین سطح خود از لحاظ ارزش‌های هنری قرار داشت.
فیلم جدید مصطفی کیایی به نظر دلش هوای آن روزها را کرده و شمشیر را تمام قد علیه هنر سینما از رو بسته است. «مطرب» یک فیلم نمونه‌وار از ژانر شانه تخم‌مرغی در سینمای ایران است که یک سور هم به فیلم‌فارسی و فیلم‌های کاباره‌ای و کلاه‌ مخملی‌های قبل از انقلاب می‌زند. فیلمی به شدت پرت، عقب مانده و سخیف که در تمام وجوه خود هیچ هدفی ندارد مگر نابودی تمام و کمال ارزش‌ها و در پی آن تنزل سطح سلیقه مردم به پایین‌ترین حد ممکن.
فیلم گرامیداشتی برای موسیقی کوچه بازاری است. ابراهیم (پرویز پرستویی) یک خواننده کوچه بازاری است که در بحبوحه‌ی انقلاب شروع به کار می‌کند و با آغاز انقلاب فرصتی برای مطرح شدن پیدا نمی‌کند و راهی زندان می‌شود. پس از آزادی از زندان همواره در آرزوی خوانندگی می‌سوزد ولی به دلایل مختلف موفق به این کار نمی‌شود.

« مانکن » برای اینکه ثابت کند سریال ناامید کننده ای است، کافه فیلمخیلی ما را منتظر نمی گذارد. در همان سکانس اول و حضور کاوه و همتا زیر برف که با افکت های ضعیف همراه است، دیالوگ هایی رد و بدل می شود که نمونه آن را امروز می توانید در کلیپ های اینستاگرامی که هدفشان برانگیختن احساسات مخاطب است مشاهده نمائید. دیالوگ هایی که با موزیک سوزناک بیان می شوند و مطابق انتظار در ادامه بخش زیادی از سریال به پخش موزیک ویدئو می گذرد. موزیک ویدئویی که در آن تاب بازی و دویدن به چشم می خورد که قرار است این پیام را به مخاطب انتقال دهد که دو شخصیتی که دیدیم بسیار عاشق هستند!
شخصیت های سریال تیپ های تکراری هستند که کوچکترین کلیشه ها درباره آنها رعایت شده است. مرد پیری که معتاد است و می دانیم که قرار است چه اقداماتی انجام دهد و می بایست چه انتظاری از او داشته باشیم. مادری که در فقر مطلق به سر می برد و دختر عاشقی که هیچ کار دیگری جز فکر کردن به کاوه و شنیدن نصیحت های اطرافیانش ندارد. شخصیت منفی داستان هم با بازی بسیار بد مریلا زارعی ( این ضعف ناشی از انتخاب کاملاً اشتباه زارعی برای ایفای نقش کتایون می باشد ) ، پازل سریال را تکمیل کرده است. زنی پولدار که ظالمانه ترین رفتار ممکن را پیش گرفته است و سازندگان سریال وجه انسانی برای او در نظر نگرفته اند! عیجب است که سازندگان هیچگونه پیچیدگی را برای شخصیت های سریال در نظر نگرفته اند و آنان را در ساده ترین حالت ممکن در سریال گنجانده اند.

«زهر مار» نخستین فیلم جواد رضویان در نگاه اول برای من یادآور فیلم‌های مسعود ده‌ نمکی است. فیلمی با همان حال و هوا، همان شوخی‌ها و همان موقعیت‌ها؛ موقعیتهایی که عموماً به داستان‌هایی آشنا ‌و تا حدودی کلیشه‌ای تبدیل می‌شوند و درواقع مخاطب می داند قرار است در پی هر رخداد چه رخداد دیگری اتفاق بیفتد.
این‌که طرح اولیه‌ی «زهر مار» ماهیتاً جذابیتی دارد یا نه بحثی جداست و این‌که کارگردان و فیلمنامه نویس تا چه اندازه در بارور کردن پتانسیل‌های دراماتیک موجود در متن موفق بوده اند بحثی دیگر. اگر ژانر فیلم را کمدی در نظر بگیریم کار در بسیاری از بخش های خود عملاً شکست خورده است. در بسیاری از از بخشهای فیلم موقعیت‌ های کمیک، از دست می روند و فیلمساز تلاشی برای نجاتشان نمی کند. به همین جهت گرچه فیلمساز در برخی از موارد تا حدودی موفق شده است (مثلا شخصیت پردازی ها)، اما در روایت پردازی و پر و بال دادن به موقیعت های اولیه کاملا غیرخلاقانه عمل کرده است.
آن‌چه در تجربیات سینمایی کمدین‌های قدیمی تلویزیون عموماً به چشم می‌ آید، شباهت کار آنها با مجموعه های طنز تلویزیونی شان است؛ چه در جایگاه بازیگر و چه در جایگاه کارگردان. با آن که جواد رضویان به وضوح کوشیده است تا مدیوم کار خود را «سینمایی» نگاه دارد اما باز هم کار او به مدیوم تلویزیون نزدیک‌تر است. این امر در برهه‌ ای کاملاً به نفع کمدی های سینمای ایران تمام میشد و فیلمهایی که از ستارگان طنزهای نود قسمتی تلویزیون بهره می گرفتند با موفقیت هایی بی چون و چرا در گیشه مواجه می شدند اما در حال حاضر مخاطب انتظار تماشای بازی ها و سوژه های تلویزیونی را در سینما ندارد و همین امر منجر به آن می شود که بسیاری از فیلمهای این چنین نتوانند توقع تماشاگران خود را برآوره سازند.علاوه بر طنزهای نودقسمتی، جواد رضویان در «زهر مار» از برخی الگوهای فیلمفارسی های پیش از انقلاب نیز به منظور بامزه‌ تر درآمدنش استفاده کرده است.

cafefilmنقد فیلم « سامورایی در برلین » :
افزایش تولید فیلمهای کمدی در سینمای ایران بسیاری از فیلمسازان را مجاب به ورود به این ژانر کرده. در واقع اگر فیلمسازان سالها پیش به واسطه ایده های جدیدشان در ژانر کمدی به سراخت ساخت آثار سینمایی می رفتند، امروز این رویه کاملاً تغییر رویه داده و اغلب فیلمسازان به این نتیجه رسیده اند که برای حضور در بدنه سینمای ایران لازم است به سمت ژانر کمدی بروند و در این عرصه به فعالیت بپردازند. مهدی نادری، کارگردان فیلم « بدرود بغداد » نیز جدیدترین فیلمسازی است که به کلوب کمدی سازان پیوسته است.
نادری پیش از این دو فیلم ساخته و روانه سینما کرده. اولی فیلم « بدرود بغداد » که احتمالاً عجیب و غریب ترین نماینده تاریخ سینمای ایران برای حضور در مراسم اسکار می باشد که مطابق انتظار در آن سالها رد شد و پس از آن هم خود فیلم اکران بسیار محدودی را تجربه کرد و تقریباً هیچکس آن فیلم را به یاد ندارد! فیلم بعدی او به نام « افسانه شکارچیان گرگ » حتی وضعیت وخیم تری از فیلم قبلی او داشت و در سال 1394 ساخته شد و بعید است کسی آن را دیده باشد. حالا نادری پس از چند سال اینبار با رویه کاملاً متفاوت در فیلمسازی به سینما بازگشته است و کمدی عجیب و غریبی به نام « سامورایی در برلین » را روانه سینما کرده.
در این چند ساله تجربه ثابت کرده که فیلم اولی ها، می توانند شگفتانه جشنواره ها را رقم بزنند. "مسخره باز" همایون غنی زاده از همین دست فیلم هاست. البته غنی زاده با یک پشتوانه خوب تئاتری پا به عرصه سینما گذاشته است. با این اوصاف، مسخره باز یعنی یک فیلم از یک فیلم اولی خلاق دیگر با کلی ایده های ناب که می تواند نوید بخش عرصه های جدیدی در سینمای جوان ما شود.
مسخره باز از همان اول متفاوت آغاز می شود. فرم و فضاسازی بدیعِ کار، مخاطب را به خوبی جذب خود می کند و این را می شود در سالن سینما به خوبی حس کرد.
استفاده از یک لوکیشن ثابت مغازه سلمانی، هنرمندی و توانمندی غنی زاده را به رخ می کشد. عقبه تئاتری غنی زاده در طراحی صحنه و میزانسن ها عالی جلوه می کند. در کنار این دو عنصر، جلوه های ویژه به خوبی مکمل ایجاد فضاسازی فیلم شده است.

غنی زاده بازی های فوق العاده خوبی نیز از بازیگران خودش گرفته و از این میان می توان به بازی مثل همیشه خوب استاد نصیریان اشاره کرد.
با ارجاعات خوبی که فیلم به سینمای کلاسیک از کازابلانکا گرفته تا پاپیون و لئون و بیل را بکش و سینمای فاخر وطنی همچون هزار دستان، که قرار است بار سیاسی و اجتماعی فیلم را به دوش بکشد، به نوعی ادای دین مسخره باز به سینمای کلاسیک را شاهد هستیم. این فیلم برای علاقه مندان به سینمای کلاسیک و فیلم بازان حرفه ای سینما، کاملا دلنشین است.
فیلم به جایش حرف های سیاسی اش را هم می زند. هر شخص در فیلم نماد نوعی تفکر است که در یک قالب نمایشنامه ای و تئاتری به کمک دیالوگ هایی از ارجاعات سینمایی اش فضای سیاسی اجتماعی فیلم را رقم می زند. غنی زاده هوشمندی بجایی به خرج داده و با یک روایت بدون زمان و مکان هم جلوی برچسب خوردن های بیرونی فیلمش را گرفته و هم اثرش را به یک اثر همه جایی با قرائت های نزدیک به فیلم مبدل ساخته است. حتی پوشش هدیه تهرانی با توجه به نقشش، بصورتی است که هیج مولفه اینجابی در آن وجود ندارد و به طور کلی فیلم قابل تطبیق با هر فرهنگ و جغرافیایی است.

ایران و اسپانیا برای راه اندازی یک پروژه بزرگ در جزیره هندورابی در جنوب ایران به توافق رسیده اند، شرکت ها و افراد بسیاری به طمع برنده شدن در این مناقصه شرکت کرده اند. مهندس سعید پارسا که چندسالی است از همسرش رویا عضدی جدا شده و رئیس یکی از شرکت های حاضر در مناقصه است. دیگران نیز با اهداف متفاوت سعی در برنده شدن در این مناقصه سرنوشت ساز را دارند. رسیدن به موفقیت برای آدم های این قصه منجر به پیچیدگی هایی در روایت آن می شود.

نقد فیلم « هزارتو » :
نخستین فیلم بلند سینمایی امیرحسین ترابی مانند بسیاری از آثار چند سال اخیر سینمای ایران با محوریت کودک ساخته شده است. کودکی که یا در ابتدای فیلم از دنیا می رود یا در مرکز دایره ای قرار می گیرد که آدمها قرار است در پیرامون آن اتفاقات گوناگونی را رقم بزنند. در فیلم امیرحسین ترابی ماجرا با گم شدن کودک در ابتدای فیلم آغاز می شود و این موضوع قرار است منجر به تقابل آدمها با یکدیگر و پرده برداشتن از حقایقی شود که تا این لحظه یا عیان نشده بودند یا تظاهر به ندانستن آن می شد.
بردیا پسربچه ای است که گم شده و پدرش ( شهاب حسینی ) هراسان در حال دویدن در خیابان است و این مسئله را به پلیس اطلاع می دهد که فرزندش گم شده. این موضوع باعث ورود افراد دیگری به ماجرا می شود و...

این درام ارزشمند کیانوش عیاری که مایه اعتبار ژانر درام در سینمای ایران است، داستان یک خانواده را در پنج دوره تاریخی بازگو می کند.همانند جدایی نادر از سیمین که دروغ گویی و عواقب آن را نشان می داد, عیاری در خانه پدری، روی فرهنگی زوم کرده است که در بطن خود پنهان کاری را پرورش می دهد و همه جنایت ها و خشونت ها و گره های بعدی نیز از دل آن زاده می شود

چه کسی فکرش را می کرد خانه پدری که محیطی امن برای بچه ها و اعضای خانواده است ناگهان به خاطر تعصبات و قضاوت های اشتباه تبدیل به «قبرستان پدری» شود؟ خانه پدری از زمان می گوید. از گذشت زمانی که نه تنها یک جنایت خانوادگی را پاک نمی کند بلکه تا سالیان سال شومی آن گریبانگیر اعضای خانواده می شود. این درام ارزشمند کیانوش عیاری که مایه اعتبار ژانر درام در سینمای ایران است، داستان یک خانواده را در پنج دوره تاریخی بازگو می کند. کیانوش عیاری با ظرافت و هوشمندی مضامین جهان شمولی چون تعصبات، پنهان کاری، عواقب اعمال انسان در زندگی، سرکوب های جامعه و... را در فیلم خود مطرح می کند. این فیلم از لحاظ روشنفکری پیروز و از لحاظ اخلاقی به شدت صادق است. کمتر فیلمی را دیده ام که اینگونه در نمایان ساختن عمق زندگی و بحران موفق باشد. کمتر فیلمی را دیده ام که چنین دیالوگ های زیبا هوشمندانه و غیر تصنعی داشته باشد. خانه پدری فیلم استادانه است درباره پیچ و خم های ماهیت انسان، انتخاب های تعصب آلود، و طبیعت خشن و بدوی انسان ها. هیچکدام از شخصیت های این فیلم آرامش بخش نیستند. هرکدام از آن ها به نحوی تماشاگر را دستخوش نگرانی و اظطراب می کنند. این فیلمِ یگانه، از پنج اپیزود تشکیل شده است. پنج اپیزودی که عیاری، گویی به تأسی از «صد سال تنهایی مارکز»، حد و مرزِ آن‌ها را در هم می‌شکند و روایتی از ۷۰-۸۰ سال زندگی یک خانواده درونِ یک خانه را به تصویر می کشد. تمامِ فیلم ماهیتی خاطره‌وار دارد. گویی، شخصی، انسانی، ساکنی از آن خانه، در حالِ به یاد آوردنِ خاطره‌هاست. اپیزودها، آدم‌ها، ساکنین، وسایلِ خانه، می‌آیند و می‌روند و آن تاب و در پابرجا هستند. تاب و دری که جزئی از خانه‌ی پدری اند و تمامِ محتوای فیلم قائم به آ‌ن‌هاست. خانه‌ی پدری چنان از این ویژگی بهره می‌برد که هیچ فرقی نمی‌کند که کدام اپیزود اول باشد و کدام یک آخر. به راحتی می‌توان فیلم را از آخر به اول روایت کرد؛ چونان که خاطره‌ای به ذهن می‌آید کیانوش عیاری سر صحنه خانه پدریفیلم دقیقا انگشت روی خصلت پنهان کاری ایرانی ها در طول تاریخ می گذارد و عواقب آن را در دهه های بعد نشان می دهد. همانند جدایی نادر از سیمین که دروغ گویی و عواقب آن را نشان می داد. عیاری در خانه پدری، روی فرهنگی زوم کرده است که در بطن خود پنهان کاری را پرورش می دهد و همه جنایت ها و خشونت ها و گره های بعدی نیز از دل آن زاده می شود. شخصیت های فیلم خانه پدری عامدانه در تلاش هستند تا دیگران متوجه کار آنها نشوند. عیاری برای نشان دادن این مضمون از عناصر زیادی استفاده کرده است و مدام آن ها را در تاریخ های مختلف زمانی در فیلم تکرار می کند. ماجرای پنهان کاری از دفن ملوک شروع می شود و همانطور ادامه دارد. قفل کردن در انباری. https://cafefilms.ir/تیغه کشیدن روی آن. در مراسم ختم کربلایی حسن، محتشم بر سر دخترش فریاد می زند «مگر الان وقت آوردن این ها است؟» (دار قالی و فرش- پنهان کردن شغل دختر از چشم دیگران). پنهان شدن همسر در زیر زمین از دست شوهرش. پنهان کردن خواهر در انباری برای حفظ آبرو. زیر زمین خانه پدری به تمام معنا نماد پنهان کاری در جامعه است. فرش در فیلم عیاری نماد زن سنتی است و عمر آن نسل از زن ها! و این رفو کردن فرش عجب نماد خوبی از پنهان کاری بر جنایت صورت گرفته در فیلم است و انعامی که مشتری به خاطر خوب رفرو کردن به محتشم می دهد. در ابتدای فیلم پدر اصرار دارد که ملوک فرش را تمامکند و با تمام شدن فرش او را می کشد و دفن می کند. زن علیرضا وقتی برای رفو کاری به زیر زمین می آید همسرش او را کتک می زند و فرش نیمه کاره را پاره می کند. در قسمت های بعد که دختر محشتم در مراسم ختم پدربزرگ اش قاب دار قالی و فرش به زیر زمین می آورد، وقتی می فهمد در آنجا جنایتی صورت گرفته دار قالی را جمع می کند و پس می دهد! در اینجا نقطه تغییر زن سنتی نسبت به زن مدرن است. که دیگر نمی خواهند فرش ببافند. و در انتها هم می بینیم عروس محتشم زنی تحصیل کرده و دکتر است. این فیلم سیر تحولی زن ها از 80 سال پیش تا امروز را نشان می دهد. در طول سالیان مردان خشن خانواده به کاریکاتوری بدل می‌شوند و مدام درجا می زنند، ولی زنان در طول این سال‌ها کم کم قدرت می‌گیرند و در نهایت موازنه قدرت در این خانواده به یک تعادل می‌رسد. خانه پدری کیانوش عیاری با این فیلم نشان می دهد یک مهندس سینمایی است. روابط زمانی و مکانی هندسه وار اثر و انواع و اقسام موتیف های تکرار شونده دیداری و شنیداری و موقعیتی، در اثر حضور دارند تا قطعات این پازل را قرینه وار کنار هم قرار دهند. این نوع تکرار با تم اصلی فیلم که از تاریخی به تاریخ دیگر می رود تناسب عجیبی دارد. فیلم در ظاهر خیلی ساده و سرراست است، ولی پشت داستان ساده و روان فیلم آشوبی برپاست. برای کشف خانه پدری باید عناصر کلیدی، صحنه های تکرارشونده، تناقض ها، خلاء ها، نابسامانی ها را در زیر پندار منسجم متن پیدا کنید. فیلمساز نقطه پویا و مرکز تحرک فیلم را روی وقایع عادی زندگی بنا کرده و ریتمی یک دست به آن داده است. در اپیوزد 4 فیلم اصابت میل پرده روی سر که به جراحت و خونین شدن سرش می انجامد و نیز بی اختیاری اش در دفع ادرار در اثر فشار ناشی از عصبیت پدر، یادآور خون و ادراری است که در اپیزود اول از دختر حسن دیده بودیم. یا مثلا قوطی تریاکی که با حوصله آوردن اش توسط پسرک تأکید می شود و آرامش برادر در فصل اول فیلم و در صحنه قتل، تشت اشتباهی که پسرک برای آب آوردن در اوایل فیلم با لگنی که به اشتباه وقتی دختر می خواهد استفراغ کند و پارچ می آورند، درفصل سوم تأکید بر در خانه که هر بار آن را می‌بینیم متوجه گذر زمان می‌شویم و تابی که از پشت کنگره پنجره می‌بینیم دو موتیف بصری خانه پدری هستند که با اولی وارد زندگی خاندان پدر محتشم می‌شویم و با هر بار دیدن تاب در حال تکان خوردن از سوی مردان خانواده وارد فصل دیگری از آن می شویم. آن تاب که هر بار آن را از زاویه دید مردان متعصب و خشن خاندان پدری می‌بینم دختر روی آن در حال بازی است نمادی از زندگی تکراری و در رفت و برگشت زنان در این سبک سنتی است. در پایان فیلم ولی دیگرکسی روی این تاب بازی نمی کند و شکسته و بی تحرک است. از همان ابتدای فیلم که ملوک در می زند و وارد خانه می شود و دیگر هرگز پایش به بیرون آن نمی رسد و برای همیشه در آن زیرزمین مدفون می شود، ما و افراد خانه پدری قدم در مکان بسته و محدودی می گذاریم که گویی نفرین ملوک تمام ما را در آن خانه حبس کرده است که تنها راه نجات خراب کردن آنجا و احداث یک ساختمان دیگر است. که این نیز امکان پذیر نیست چون در انتهای فیلم همسر پسر محتشم می گوید «من نمی خوام خونه ام جایی ساخته بشه که قبلاً یکی رو توش کشته ان». او زودتر می‌خواهد از آن خانه برود. حتی نمی‌تواند لحظه‌ای در آن خانه تعلل کند. دخترِ میانی محتشم و فرخنده هم می‌رسند. آمبولانس هم رسیده است و در حالِ انتقالِ محتشم است. پسر به آن‌ها می‌گوید: «بروید و من پشتِ سرتان می‌آیم.» به زیر زمین می‌رود. از آن‌جا، به حیاط نگاه می‌کند و تابِ فرسوده‌ و خالی‌ای را می‌بیند که دیگر کسی روی آن بازی نمی کند! خانه پدری یکی از بهترین‌های سینمای ایران در چند سال اخیر است که از هر نظر یاداور جدایی نادر از سیمین است که نشان دهنده بحران های اخلاقی و اجتماعی است که از پس یک صفت نکوهیده اجتماعی می آیند. «عالی» صفت ناقصی برای توصیف خانه پدری کیانوش عیاری است.

ایران از کهن‌ترین سرزمین‌های تاریخ جهان است و پر از افسانه و اسطوره‌های به یاد ماندنی دارد. شاهنامه فردوسی یکی از بزرگترین این اسطوره‌هاست که حکیم ابوالقاسم فردوسی در آن داستان‌های مختلفی را گردآوری کرده و آن را در یک مجموعه عظیم قرار داده است. شاهنامه یکی از بزرگترین و بهترین آثار ادبی جهان به شمار می‌رود و در جهان غرب هم مورد توجه بسیاری از هنرمندان و بزرگان عرصه‌های مختلف هنری است. اما راستش را بخواهید تا به امروز ما در کشورمان نتوانستیم آنچنان که باید، به شاهنامه و یا در کل به اساطیر ایران باستان خود ادای دین کنیم و در برابر آنها و پدیدآورندگان آن مدیون هستیم.
درست است که ارباب حلقه‌ها و یا بازی تاج و تخت، این روزها حرف اول را در قصه‌های اساطیری می‌زنند و عده‌ای هم در داخل کشور متاسفانه بر این باور هستند که شاهنامه قدیمی شده و نباید به آن رجوع کرد؛ اما باید بدانیم که اولا تمامی داستان‌های مشهور اخیر به یک نوعی اقتباس از اساطیر کهن هستند و دوما نه ما و نه کشور دیگری نتوانسته ادای دین خود را نسبت به شاهنامه و دیگر اساطیر ایرانی بجا بیاورد و این داستان‌ها هنوز بکر مانده‌اند. استودیو خصوصی انیمیشن سازی هورخش که از سال ۱۳۸۴ تاسیس شده؛ با همین تفکر راه را پیش می‌رود و می‌خواهد که این افسانه‌ها را به جایی که سزاوارشان هستند برساند.
استودیو هورخش برای تحقق رسیدن به این امر از سالیان پیش به پیدایش افسانه آخرین داستان خود دست زد و تصمیم گرفت که مجموعه کاملی را عرضه کند تا جوانان امروزی را به کمک هنرهای مدرن امروزی، با این داستان‌ها آشنا کند. شنیده‌ها حکایت از این دارد که آغاز این پروژه بزرگ از سال ۱۳۸۹ بوده اما در هر حال اولین جرقه‌های اصلی آن در سال ۱۳۹۴ رقم خورد؛؛ زمانی که اولین جلد از کمیک بوک «جمشید» از این استودیو بیرون آمد و سرآغاز انیمیشن «آخرین داستان» با آن رسما شروع شد. استودیو هورخش ۴ جلد کمیک به عنوان پیش زمینه داستانی انیمیشن خود عرضه کرد و حالا با تکمیل انیمیشن آخرین داستان، کار را به مرحله نهایی رسانده‌ است. البته شاید هنوز برای گفتن مرحله نهایی کمی زود باشد چرا که این استودیو سورپرایزهای دیگری هم برای طرفداران خود دست و پا کرده و حالا حالاها با جهانی که خلق کرده، کار دارد.


عبدالحمید در بازار تهران عاشق چشم‌های فائزه، دختر یکی از مشتریانش می‌شود. بانویی که درنبود پدر با مشقت فراوان دوفرزندش؛ فائزه وشهاب را بزرگ کرده ورغبتی به عروس کردن راه دوردخترش ندارد. اما با این همه عشق دختر وپسر به مخالفت‌ها می‌چربد وفائزه همسر عبد الحمید می‌شود. مشکلات زندگی وخانواده عبدالحمید بعد از ازدواج یک به یک بر فائزه عیان می‌شود. خانواده عبد الحمید خواسته وناخواسته درگیر تخلفات شهروندی فروان از جمله حمل ونگهداری اسلحه وقاچاق و…هستند. این همه انگیزه‌ای می‌شود تا فائزه برای دورماندن خانواده اش از خطر تصمیم به ترک وطن واقامت در اروپا بگیرد وعلی رغم مخالفت‌های مادر با برادرش جهت انجام مقدمات پناهندگی راهی کشور پاکستان می‌شود واین تازه آغاز ماجرا است. (این فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است). شبی که ماه کامل شد در نگاه اول عاشقانه آرامی است که در پایان روایتش منتهی به یک تراژدی تلخ می‌شود.
جدیدترین فیلم نرگس آبیار داستانی واقعی را به تصویر می کشد. داستان دختری که بصورت اتفاقی وارد زندگی برادر سرکرده گروه تروریستی جندالله یعنی عبدالمالک ریگی می شود و از این طریق با اتفاقات ناگواری مواجه می شود. عبدالمالک ریگی تروریستی بود که فعالیت های مخرب خود از جمله ترور نظامیان و غیرنظامیان ایرانی را بیش از یک دهه پیش آغاز کرد و پس از چندین جنایت، در نهایت در سال 1388 دستگیر و در سال 1389 اعدام شد. اما داستان « شبی که ماه کامل شد » راوی زندگی این تروریست نیست بلکه داستان زندگی برادرِ او به همراه همسرش را روایت می کند که قربانی اقدامات او می گردند.
« شبی که ماه کامل شد » در دو بخش ساخته شده. بخش اول مربوط به عاشقانه ای است که میان فائزه و عبدالحمید رقم می خورد. عاشقانه ای که ساخته می شود طولانی، نه چندان واقعی و در مجموع خسته کننده هست و بیش از آنکه کیفیت موقعیت هایی که سبب شکل گیری عاشقانه می گردد مورد بحث باشد، زمانِ اجرایی آن است که برای اثری که قرار نیست رویکردی کاملاً عاشقانه داشته باشد زیاد است. این عاشقانه با تمام ایراداتی که دارد در نیمه اول ساخته می شود و تماشاگر به بخش دوم فیلم یعنی سفر فائزه و عبدالحمید به پاکستان هدایت می شود که سبب مواجه شدن با عبدالمالک ریگی می گردد.
فیلم «کروکودیل» به کارگردانی و نویسندگی مسعود تکاور، داستان جوان‌ها و فرزندانی از طبقه متوسط مدرن و شهری است که بواسطه سبک

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *